کد مطلب:314451 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

فریاد زد یا اباالفضل
جناب آقای حاج ابراهیم فرزند مرحوم حاج عبدالرسول عطار كاظمینی طی مكتوبی به دفتر انتشارات مكتب الحسین علیه السلام چنین مرقوم داشته اند:

در تابستان سال 1358 شمسی در شهر مقدس كاظمین در منزل جدید كه تازگی در آن زندگی می كردیم. ناگهان ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدم دیدم مادرم نگران و پریشان است، گفتم چرا ناراحتی؟ گفت: از خواب پریدم دیدم در و پیكر منزل همه باز است. گمان كنم دزد در منزل ما آمده.

گفتم: مادر اشتباه می كنی دیشب یادتان رفت درها را ببندید مادرم در جواب



[ صفحه 397]



گفت: خیر. ما درها را بستیم و خوابیدیم بعدا خواست از پله برود به طبقه دوم كه به یادش آمد كه یك خانم از وابستگان ما نزدمان مبلغ پولی امانت سپرده كه فریاد زد یا اباالفضل علیه السلام اگر دزد از ما چیزی نبرده ما گوسفندی نذر می كنیم و سر می بریم.

دزد در طبقه دوم بود خیال كرد كه ما از همسایگان امداد می گیریم. دزد خودش را از طبقه ی دوم به پائین انداخت و فرار كرد در همین زمان همسایه ها و فامیل ها كه منزلشان نزدیك بود جمع شدند و به جست و جوی دزد پرداختند. و دیدند كه دزد در زیر یك مینی بوس پنهان شده ولی نمی توانستند او را دستگیر كنند. ناگهان دزد خودش بی اختیار به سوی منزل ما آمد و بالاخره او را دستگیر كردیم و به اداره ی آگاهی تحویل دادیم و در اعترافاتش گفت: من مدت 16 سال دزدی می كردم و در این كار مهارت داشتم ولی نمی دانم این بار چه طور شد كه دستگیر شدم و نتوانستم چیزی ببرم او در اعترافش گفت: من تا حال بیش از 20 بار دزدی كرده ام. بعد از چند روز شنیدم كه در زندان به مرض روانی گرفتار شده و در حالت وخیمی به سر می برد و این را ما از كرامات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می دانستیم و گوسفندی را كه نذر كرده بودیم به كربلا برده و قربانی كردیم.